در این پژوهش با هدف «شناسایی الزامات ایدئولوژیک تولید بازیهای رایانهای با قابلیت رقابت با سایر تولیدکنندگان دنیا» سعی شد الزامات تولید در بعد ایدئولوژی بررسی گردد. برای این منظور از روش آمیخته با رویکرد اکتشافی در دو بخش کمی و کیفی استفاده شد. بخش کیفی تعداد 12 نفر از خبرگان صنعت بازیسازی، با استفاده از روش نمونهگیری هدفمند، از میان فعالان و مسئولان صنعت بازیسازی کشور به عنوان پانل دلفی انتخاب شدند. در بخش کمی، از نتایج به دست آمده روش دلفی، یک پرسشنامه 5 درجهای طیف لیکرت برای انجام روش توصیفی پیمایشی تهیه شد و تعداد 220 نفر از سازندگان بازیهای رایانهای در تهران، توسط پرسشنامه به صورت سرشماری پیمایش شدند. طبق یافتههای پژوهش، تعداد 11 شاخص، که از نظر ایدئولوژیکی پرداختن به آنها برای تولید یک بازی رایانهای قابل رقابت لازم است، توسط پانل دلفی شناسایی شد. همچنین طبق سرشماری انجام شده از سازندگان بازیهای رایانهای در تهران، توجه به بعد ایدئولوژیکی با میانگین 34/4، برای تولید یک بازی ضروری است و از اهمیت بالایی برخوردار است.
پژوهش حاضر از نوع توصیفی- همبستگی می باشد، که با هدف بررسی نقش واسطه ای کار تیمی در رابطه ی فرهنگ اخلاقی و آوای سازمانی معلمان صورت گرفته است. 1302 نفر از معلمان ناحیه یک استان اردبیل در سال تحصیلی 1399-1398 جامعه آماری را تشکیل داده و با استفاده از جدول مورگان 292 نفر به روش نمونه گیری خوشه ای چند مرحله ای انتخاب شدند. اطلاعات مورد نیاز با استفاده از پرسشنامه های استاندارد کارتیمی لنچیونی (2000)، فرهنگ اخلاقی گوبل و همکاران (2011) و آوای سازمانی زهیر و اردوقان (2011) جمع آوری شد. تجزیه و تحلیل داده ها با استفاده از نرم افزار های Spss21 و 8lisrel انجام گرفته است. بدین ترتیب نتایج حاصل از آزمون فرضیه های مذکور، بیانگر آن است که میزان اثر مستقیم فرهنگ اخلاقی بر آوای سازمانی معلمان برابر است 53/0 که نشان از اثر مثبت فرهنگ اخلاقی بر آوای سازمانی معلمان می باشد. از طرفی اثر غیرمستقیم فرهنگ اخلاقی بر آوای سازمانی از طریق کارتیمی 25/0 میباشد. با توجه به یافته های پژوهش حاضر فرهنگ اخلاقی می تواند هم بصورت مستقیم و هم با نقش واسطه ای کار تیمی، تغییرات آوای سازمانی را تبیین نماید لذا سازمان ها باید در نهادینه کردن کار تیمی و کاربست سبک فرهنگ اخلاقی اهتمام ویژه ای داشته باشند.
کلید واژه ها: فرهنگ اخلاقی، آوای سازمانی، کار تیمی
پژوهش حاضر با هدف بررسی اثرات رهبری تحول گرا و تبادلی بر رفتار نوآورانه با نقش تعدیلگر توانمند سازی روانشناختی (مورد مطالعه:دانشگاه آزاد واحد اصفهان) انجام گردید. جامعه آماری پژوهش حاضر را کلیه کارکنان شاغل در دانشگاه آزاد اسلامی واحداصفهان به تعداد1000تشکیل دادند که از طریق فرمول نمونه گیری کوکران تعداد 287 نفر به عنوان نمونه از طریق روش نمونه گیری طبقه ای متناسب با حجم انتخاب شدند، به منظور جمع آوری داده ها از سه پرسشنامه استاندارد رهبری تحولی و تبادلی باس و آولیو(1995)، توانمندسازی روانشناختی اسپریتزر(1995) و پرسشناه رفتار نوآورانه جانسن(1997) استفاده شد روایی سازه پرسشنامه با روش تحلیل عاملی تأییدی، روایی صوری توسط تعدادی از جامعه آماری و روایی محتوایی آن نیز توسط متخصصان حوزه مورد بررسی قرار گرفت.پایایی این پرسشنامه به روش آلفای کرونباخ و با مقدار 0.804 مورد تایید قرار گرفت.تجزیه و تحلیل داده های پژوهش در دو سطح توصیفی با استفاده از آماره هایی همچون میانگین و انحراف معیار و در استنباطی با استفاده از معادلات ساختاری توسط نرم افزارهای اس پی اس اس و وارپ پی ال اس صورت پذیرفت. یافته های حاصل از فرضیه های پژوهش نشان داد که رهبری تحولی و تبادلی بر رفتار نوآورانه تاثیر دارد و اثر متغیر توانمند سازی روانشناختی در این ارتباط معنادار نشد.
واژگان کلیدی : رهبری تحول گر، رهبری تبادلی، رفتار نوآورانه، توانمند سازی روانشناختی
تحقیق حاضر با هدف بررسی نقش میانجی خودکارآمدي اجتماعی در تاثیر رهبري فرهنگ مدار بر تاب آوري کارکنان انجام گرفت. جامعه آماری تحقیق حاضر را کلیه کارکنان دانشگاه آزاد اسلامی استان اردبیل را شامل می شود. برای جمع آوری داده از پرسشنامه های استاندارد استفاده شده که دارای روایی و پایایی مناسب بودند. تعداد حجم نمونه بر ایای روش هومن برابر با 535 نفر بودند که به روش نمونه گیری تصادفی ساده انتخاب شدند برای تجزیه و تحلیل از مدل معادلات ساختاری استفاده شده است. نتایج بدست آمده نشان داد که رهبري فرهنگ مدار بر خودکارآمدي اجتماعی و تاب آوري کارکنان تأثیر معنی داري دارد و خودکارآمدي اجتماعی بر تاب آوري کارکنان تأثیر معنی داري دارد و همچنین خودکارآمدي اجتماعی در تاثیر رهبري فرهنگ مدار بر تاب آوري کارکنان نقش میانجی گري دارد.
واژههاي كليدي: خودکارآمدی اجتماعی ، سبک رهبری فرهنگ مدار، تاب آوری
پژوهش حاضر با هدف بررسي تأثير آموزش به روش معكوس بر انگيزش¬تحصيلي درس¬ ریاضی دانش¬آموزان ابتدایی صورت گرفته است. روش پژوهش از نوع نیمه¬آزمایشی بود که در گروه كنترل روش آموزش¬سنتي بود و در دو گروه آزمايش روش كلاس معكوس اجرا شد. جامعه آماری پژوهش را دانش¬آموزان پسر و دختر پایه ششم ابتدایی شهرستان تالش در سال تحصیلی 99- 1398 تشکیل می¬دادند. نمونه این پژوهش شامل 42 نفر دانش¬آموزان پسر و دختر پایه ششم ابتدایی، شامل 23 نفر گروه آزمایش و 19 نفر گروه کنترل می¬باشد، که با روش نمونه¬گیری در دسترس انتخاب شده¬اند. بدین صورت که ابتدا دو مدرسه از بین مدارس ابتدایی شهرستان تالش که در دسترس بوده¬اند انتخاب و سپس از هر مدرسه کلاس پایه ششم که شامل دانش¬آموزان پسر و دختر بودند و حجم تقریبا برابری داشتند انتخاب شدند. دانش¬آموزان هر کلاس در دو گروه آزمایش معکوس و گروه کنترل مورد بررسی قرار گرفتند. براي جمع¬آوري داده ها از پرسشنامه انگيزش¬تحصيلي هارتر استفاده شد. ضرايب پايايي پاره مقياس¬هاي اين ابزار با استفاده از فرمول 20 كودر-ريچاردسون بين 05/0 تا 830/0 گزارش شد. همچنين برای بررسی داده¬ها از آزمون آماری آنالیز کواریانس چند متغیری استفاده شد. یافته¬ها نشان داد که فرضیه¬های پژوهش مبنی بر اثربخشی آموزش معکوس بر انگیزش تحصیلی دانش¬آموزان مورد تأیید قرارگرفته است و دانش¬آموزان گروه آزمایش نسبت به دانش¬آموزان گروه کنترل در پس آزمون، انگیزش تحصیلی بیشتری داشتند. بنابراین، می¬توان نتیجه گرفت که روش آموزش معکوس بر انگیزش تحصیلی درس ریاضی دانش-آموزان، اثربخش است.
كليد واژهها: آموزش معکوس، آموزش سنتی، انگیزش تحصیلی
پژوهش حاضر از لحاظ هدف از نوع تحقيقات کاربردي به حساب ميآيد. در اين تحقيق از روش مطالعات نظري (كتابخانهاي) عمدتاً براي مطالعة مباني نظري تحقيق و بررسي پيشينة تحقيق و همچنين جهت بررسي مطالعات و ديدگاههايي كه راجع به موضوع تحقيق است، استفاده ميشود. افزون بر آن، روش مطالعات ميداني (پرسشنامه) از طريق گردآوري اطلاعات پرسشنامهاي براي تجزيه و تحليل متغيرهاي تحقيق مورد استفاده قرار ميگيرد. متغيرهاي مورد بررسي در اين تحقيق عبارتند از هوش رقابتی، مسئولیتپذیری اجتماعی و رفتار اخلاقی كه در اين تحقيق متغير هوش رقابتی و ابعاد آن كه عبارتند از آگاهي از فرصتهاي بازار، آگاهي از مخاطرات رقبا، آگاهي از تهديدات رقبا، آگاهي از آسيبپذيري كليدي سازمان، فرضيات محوري به عنوان متغير مستقل از تحقيق نووكاه و همكاران (2014) و سان و وانگ (2015) و دو متغير مسئولیتپذیری اجتماعی از تحقيق واواهرا و اندودا (2014) و بهشتي و كاظمي (2015) و متغير رفتار اخلاقي از تحقيق ريچموند و همكاران (2007) و كيم و همكاران (2014) به عنوان متغيرهاي وابسته مورد تحليل قرار گرفتهاند. یافته های تحقیق نشان می دهد که هوش رقابتی (آگاهي از فرصتهاي بازار، آگاهي از مخاطرات رقبا، آگاهي از تهديدات رقبا، آگاهي از آسيبپذيري كليدي بانك و آگاهي از فرضيات محوري) بر مسئولیتپذیری اجتماعی کارکنان و رفتار اخلاقی کارکنان شعب بانك ملي استان اردبيل تأثير دارد.
کلمات کلیدی: آگاهي از فرصتهاي بازار، آگاهي از مخاطرات رقبا، آگاهي از تهديدات رقبا، آگاهي از آسيبپذيري كليدي بانك، آگاهي از فرضيات محوري، مسئولیتپذیری اجتماعی، رفتار اخلاقی كاركنان